نظم زباني عبارت است از ترتيب قرار گرفتن عناصر در عبارات، عبارات در جملات و جملات در بندها. اما نظم زماني نظمي است كه ما آن را تجربه كرده و توالي وقايع را بر اساس آن درك ميكنيم. زماني كه اين دو نظم بر يكديگر منطبق باشند پيام متن به راحتي درك ميشود. موارد متعددي نيز وجود دارد كه اين دو نظم بر يكديگر منطبق نيستند اما با استفاده از ساز و كارهاي خاص زباني كه بيانگر نظم منطقي است، خواننده ميتواند به راحتي به معناي متن دست يابد. براي مثال در زبان فارسي ميتوان جملات زير را به جاي يكديگر به كار برد بيآن كه تفاوت معنايي خاصي ايجاد شود:
ـ چون اذان گفته بودند، روزهام را باز كردم.
ـ روزهام را باز كردم چون اذان گفته بودند.
منطقاً گفتن اذان قبل از باز كردن روزه صورت گرفته است اما در جملة دوم گفتن اذان پس از باز كردن روزه ذكر شده است. اين مثال بيانگر اين است كه ساختارهاي دستوري علي رغم ترتيب متفاوت قرار گرفتن اجزاء آنها ميتوانند از يك نظم منطقي پيروي كنند. بدين ترتيب اين ساختارها ميتوانند يك معناي بنيادين را ابراز نمايند.
چينش جملهها در متون توصيفي از نظر ون ديك[4] (106 ـ 108) قوانين و محدوديتهاي خاص خود را دارد. خلاصة نظرات وي به شرح زير است:
ترتيب چينش جملهها مثال
الف: كل ـ جزء هميشه دير ميآيد. امشب هم به موقع
نخواهد آمد.
ب: تمام چيزي ـ بخش يا جزئي از آن ميتوانست او را ببيند. ميتوانست
شانههاي ستبر او را ببيند.
ج: مجموعه ـ زير مجموعه ـ اجزاء افراد زيادي متقاضي آن شغل بودند.
بعضي را براي ديدار با كاركنان آن اداره
دعوت كرده بودند.
د: شامل ـ مشمول ليوان بزرگي روي ميز قرار داشت. در آن
مايع صورتي رنگي بود.
هـ : بزرگ ـ كوچك او از تپهاي بالا رفت كه پوشيده از
درختان كاج بود. در زير درختان
بيشههاي انبوهي وجود داشت.
و: خارج ـ داخل به قهوهخانهاي متروك رسيد. چراغهاي
آن از قبل روشن بود.
ز: مالك ـ مملوك لباسي مندرس پوشيده بود. پاچههاي
شلوارش سوراخهاي بزرگي داشت.
در نظم موجود در اين جملات نه تنها معنا، بلكه اصول حاكم بر ادراك بشر نيز دخيل است. ما اغلب كليّت يك شيء را قبل از اجزاء آن و يا اجسام بزرگتر را قبل از اجسام كوچكتري كه در حول و حوش آن قرار دارد درك ميكنيم. بنا بر نظر ون ديك (107) بايد توجه داشت كه در شرايط خاصي اين نظم ممكن است در فرآيند گفتمان دستخوش تغييراتي گردد. وي دلايل چندي را براي تغييرها ذكر ميكند:
الف. متن توضيحي: زماني كه حقيقتي معين را با بيان كليتري توضيح ميدهيم.
دوباره دير آمد. هيچ وقت سر موقع نميآيد.
ب. نظم شناختي: موارد متعددي وجود دارد كه در آن امر كلي و يا مالك بعداً شناخته ميشود.
ديروز ساعتي طلايي پيدا كردم. مشخص شد كه متعلق به جان است.
ج. تمركز بر روي چيزي: ممكن است بر روي شيء مشخصي به طور خودآگاه متمركز شويم زيرا آن شيء داراي ويژگي خاصي است و يا به دليلي دنبال آن هستيم.
پس از چندين روز جست و جو جسد مقتول پيدا شد. جسد را در زير بوتهها در پايين تپه پنهان كرده بودند.
بايد توجه داشت كه نكتههاي ديگري نيز در مورد نظم و ترتيب ساختارهاي زباني وجود دارد كه در محدودة منظور شناسي[5] قرار ميگيرند. استاررن[6](ص58) معتقد است:
«دلالتهاي زماني يك متن را نميتوان بدون در نظر گرفتن كلام قبل يا بعد آنها تفسير كرد و وجود متن براي رسيدن به برداشتي درست، امري ضروري است. جمع ميان معناي صرفاً زباني با ديگر دادهها (آنچه از موقعيت ارتباطي و يا دانش كلي ما در مورد جهان خارج به دست ميآيد) سازماندهي متن (را براي گوينده) و بازسازي (آن را براي مخاطب و محقق) ممكن ميسازد …
دادهها بر اساس هدف از برقراري ارتباط به شيوة خاصي سازماندهي ميشوند. سازماندهي دادهها در متون نقلي و متون توصيفي كاملاً با يكديگر متفاوت است. در متون نقلي، ما رويدادها را بر اساس زمان وقوعشان يا ترتيب زماني آنها به خاطر ميآوريم».
از نظر وي ما رويدادها را بر اساس“ قاعدة ذكر حوادث بر طبق نظم طبيعي آنها” [7] بيان ميكنيم. اسميت[8] (19) نيز در رويكرد زباني خود به مقولة نظم، بر روي نقش عوامل زماني در درك متون نقلي تأكيد ميكند. اما ذكر اين نكته ضروري است كه بر اساس نوع رابطه ميان گوينده / نويسنده / شنونده / خواننده، زمان، مكان، پيشفرضهاي ذهني، دانش ما از دنياي خارج و بسياري عوامل ديگر ممكن است تغييراتي در ترتيب قرار گرفتن ساختارهاي زباني به وجود آيد. لولت[9] (91، به نقل از براون و يول[10]، 125) دو جمله را مثال ميزند كه در آنها اجزاء تشكيل دهندة جملهها يكي است. از نظر وي در اين جملهها، البته اگر نشانهاي ديگر وجود نداشته باشد كه خلاف آن را اثبات كند، رويدادها يكي پس از ديگري اتفاق افتاده است:
1. او ازدواج كرد و سپس باردار شد.
2. او باردار شد و سپس ازدواج كرد.
لذا خواننده / شنونده ميبايد بر اساس ترتيب اجزاء اين جملهها به معناي تلويحي[11] آنها دست يابد. البته تحقيقات روان شناسي نيز اين نكته را تأييد ميكند. دوساك[12] (به نقل از فيلاتوا و هووي[13]، 88) از آزمودنيهاي خود ميخواهد تا جملات در هم ريختة متني را مرتب كنند. نتايج اين تحقيق حاكي از آن است كه در جملاتي كه فاقد هر گونه نشانهي بودهاند، خوانندگان در فرآيند تعامل خود با متن به بازسازي حوادث بر اساس زمان وقوع آنها و يا به عبارت ديگر نظم زماني آنها پرداختهاند.
بيكمن و كالو[14] (225) بر اهميّت گريز به گذشته[15] و گريز به آينده[16] در متون نقلي تأكيد ميكنند. در تكنيك ادبي گريز به گذشته، رويدادهاي كه قبلاً اتفاق افتاده است در كنار رويدادهايي كه در حال ذكر آنها هستيم آورده ميشود و همچنين در گريز به آينده، رويدادي كه بعداً اتفاق ميافتد در كنار رويدادهايي كه در حال بيان آنها هستيم ذكر ميشود. از ديدگاه آنان با استفاده از گريز به گذشته و گريز به آينده نميتوان ترتيب و نظم زباني رويدادها را به گونهاي جا به جا كرد تا بر نظم زماني آنها منطبق شود. بنابراين بايد به نشانههاي زباني كه بيانگر زمان مورد نظر در زبان مقصد است توجه لازم را مبذول داشت.
قرآن پژوهان مسلمان مقولة نظم زباني و نظم زماني را بسيار پيشتر از زبان شناسان غربي تحت عنوان تقديم و تأخير مورد توجه قرار دادند. از نظر شريف مرتضي از علماي شيعه در قرن چهارم هجري مقولة تقديم و تأخير در شعر و كلام عرب بسيار آمده است (1/4). وي در غرر الفوائد و دُرر القلائد مشهور به امالي از اين ساز و كار زبان عربي در تفسير برخي از آيات قرآن بهره جسته است كه در جاي خود به ذكر آنها ميپردازيم. طبرسي و فخر رازي از جملة ديگر مفسران قرآن هستند كه اين مقوله را مدّ نظر داشتهاند. سيوطي (الاتقان في علوم القرآن، 3ـ4/47 ـ 38) با دستهبندي انواع تقدم و تأخر دو كاربرد براي آنها در قرآن در نظر ميگيرد:
* آياتي كه درك معناي آنها ظاهراً دشوار است اما زماني كه مقولة تقديم و تأخير در آنها بررسي شود معناي آنها روشن و واضح ميگردد.
* آياتي كه درك معناي آنها به حسب ظاهر دشوار نيست اما دلايلي وجود دارد كه اجزايي از اين آيات بر اجزاء ديگر مقدم و يا مؤخر ميشود.
از جملة دلايلي كه سيوطي براي كاربرد نوع دوم تقدم و تأخر مطرح ميكند ميتوان موارد زير را ذكر كرد:
شَهِدَ اللهُ أنَّهُ لاَ إلَهَ إلاَّ هُوَ وَ الْمَلاَئكَةُ وَ أُوْلُوا الْعِلْمِ قَائماً بِالْقِسْطِ لاَ إلَهَ إلاَّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكِيمُ. (آل عمران/18)
وَ اللهُ وَ رَسُولُهُ أحَقُّ أنْ يُرْضُوهُ. (التوبه/62)
3 ـ 1. مقدم داشتن مذكر بر مؤنث: إنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤمِنِينَ وَ الْمُؤمِنَاتِ وَ الْقَانِتِينَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقَاتِ (الأحزاب/35)
3 ـ 2. آزاد بر بنده: الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ (البقره/178)
3 ـ 3. زنده بر مرده: يُخْرجُ الْحَيَّ مِنْ الْمَيِّتِ (الأنعام/95)
وَ جَعَلْنَاهَا وَ ابْنَهَا آيَةً لِلْعَالَمِينَ (الأنبياء/91) اين آيه چون در مورد مادر بوده وي را بر فرزند مقدم داشته است. اما در آيه ديگري كه اين تناسب وجود ندارد پسر قبل از مادر ذكر شده است. وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَ اُمَّهُ آيَةً (المؤمنون/50)
مانند مقدم داشتن وصيت بر قرض، حال آن كه قرض شرعاً بر وصيت مقدم است. مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أوْ دَيْنٍ (النساء/11) اين تقدم بدان منظور صورت گرفته است تا مبادا نسبت به امر وصيت سستي شود.
6 ـ 1. از لحاظ وجود يافتن در زمان جلوتر: يَا أيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأزْوَاجِكَ وَ بَنَاتِكَ (الأحزاب/59) فرزندان از لحاظ منطقي بعد از پدر و مادر به وجود ميآيند.
6 ـ 2. از نظر ترتيب نزول: صُحُفِ إبْرَاهِيمَ وَ مُوسَي (الأعلي/19)
6 ـ 3. به اعتبار وجوب و تكليف: يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا (الحج/77) از آن جا كه ركوع در نماز قبل از سجده قرار دارد و واجب است اين ترتيب در نماز حفظ شود، در آيه نيز اين ترتيب رعايت شده است.
6 ـ 4. ذاتاً جلوتر است: مَثْنَي وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ (النساء/3) در نظم اعداد، اعداد كوچكتر قبل از اعداد بزرگتر قرار دارند.
إنَّ اللهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ (البقره/222) چون توبه سبب طهارت و پاكي است، التَّوَّابِينَ قبل از الْمُتَطَهِّرِينَ آمده است.
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ (التغابن/2) تعداد كفار از مؤمنين بيشتر است.
ألَهُمْ أرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أمْ لَهُمْ أيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أمْ لَهُمْ أعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا (الأعراف/195)
لاَ يُغَادِرُ صَغِيرةً وَ لاَ كَبِيرةً إلاَّ أحْصَاهَا (الكهف/49)
البته دلايل سيوطي در تقدم و تأخر اجزاء اين آيات و چگونگي آن در جاي خود به بررسي و تأمل نياز دارد. اما آنچه در تقسيمبندي دو گانة وي از اهميت به سزايي در ترجمة قرآن برخوردار است آياتي است كه معناي آنها با در نظر گرفتن مقولة تقدم و تأخر روشن ميگردد. وي آياتي را به عنوان نمونه ذكر ميكند كه از آن جمله ميتوان به موارد زير اشاره كرد:
ـ أرَأيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إلَهَهُ هَوَاهُ (الفرقان/43) در اصل “هواه الهه” بوده است چون كسي كه خدايش را مورد توجه قرار دهد مذموم نيست، پس مفعول دوم را به منظور عنايت به آن مقدم داشت.
ـ وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْ لاَ أنْ رَأي بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ إنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ (يوسف/24) در اصل “لولا ان رأي برهان ربِّه لهمّ بها” بوده و بنابراين تصور همّ يوسف به زليخا نادرست و منتفي است.
ـ وَ امْرَأتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَت فَبَشَّرْنَاهَا بِإسْحَاقَ وَ مِنْ وَرَاءِ إسْحَاقَ يَعْقُوبَ (هود/71) در اصل “فبشَّرناها فضحكت” بوده است. بدين ترتيب اوّل بشارت فرزند به همسر ابراهيم عليهالسلام داده شده است و بعد از آن او خوشحال شده و خنديده است.
اهميت نظرات قرآن پژوهان در مورد تقدم و تأخر در درك آيات قرآني زماني آشكار ميشود كه ترجمهها و تفاسير قرآني بررسي گردد. براي مثال از آية 71 سورة هود برداشتهاي متفاوتي اظهار شده است كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
محدث دهلوي: و زن ابراهيم ايستاده بود پس بخنديد پس مژده داديمش به تولد اسحاق … در اين ترجمه ارتباط خنديدن با بخشهاي قبل و بعد آيه روشن نيست.
فيض الاسلام: و زن او (ساره دختر عمو يا دختر خالهاش در پشت پرده براي خدمت و پذيرايي ميهمانان) ايستاده (سخن فرشتگان را ميشنيد ) و (از روي سرور و شادي و براي اين كه ابراهيم از ترس رهايي يافت) خنديد. پس ما او (ساره) را (به وسيلة فرشتگان به ولادت و زاييدن) اسحاق و پشت سر اسحاق به يعقوب مژده داديم. در اين ترجمه دليلي براي خندة ساره ذكر شده است اما نقش «پس» در برگردان آيه مشخص نيست و به نظر ميرسد ارتباط اين جمله با جملات قبل قطع شده باشد.
الهي قمشهاي: (در آن حال زن ابراهيم ساره ايستاده بود كه از فرط شوق متبسم (يا حائض) گرديد پس ما آن زن را به فرزندي به نام اسحاق و سپس يعقوب بشارت داديم.
فولادوند: و زن او ايستاده بود. خنديد. پس وي را به اسحاق و از پي اسحاق به يعقوب مژده داديم.
خرمشاهي: و همسر و (ابراهيم) ايستاده بود و از (احساس بشارت) خنديد، آن گاه او را به (بار گرفتن و زادن اسحاق) و پس از اسحاق به يعقوب بشارت داديم.
تصور اين كه احساس بشارت همسر ابراهيم چگونه بوده كه او را به خنديدن واداشته و بعد آن بشارت بارور شدن و زاييدن را دريافت نموده، غير ممكن مينمايد.
با بررسي ترجمهها و تفاسير به سه گونه برداشت دربارة آية مزبور بر ميخوريم. اوّل برداشتي كه خنديدن ساره را ناشي از رفع ترس ميداند، دوم برداشتي كه آن را به خاطر بشارت به بارور شدن ميداند، و سوم برداشتي كه كلمة «ضحكت» را از ماده «ضَحك» ـ به فتح ضاد ـ به معناي حائض گرديدن دانسته است. اما بايد اذعان داشت در هر سه صورت اين برداشتها نميتوان انسجامي ميان اجزاء آيات از لحاظ توالي زماني برقرار ساخت مگر آن كه در اين آيه قائل به تقدم و تأخر شويم. درستي اين نظر با آيات بعدي اين سوره تأييد ميشود. وَ امْرَأ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإسْحَاقَ وَ مِنْ وَرَاءِ إسْحَاقَ يَعْقُوبَ قَالَتْ يَا وَيْلَتَا أألِدُ وَ أنَا عَجُوزٌ وَ هَذَا بَعْلِي شَيْخَاً إنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ قَالُوا أتَعْجَبِينَ مِنْ أمْرِ اللهِ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أهْلَ الْبَيْتِ إنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ (هود/71ـ73) لذا شايد بتوان گفت ساره پس از دريافت بشارت به بچهدار شدن خندهاي از روي شگفتن و خوشحالي سر ميدهد و چنين ميگويد: اي واي چگونه اين امر ممكن است در حالي كه من زني سالخوردهام و شوهرم نيز مردي پير و فرتوت است … مؤيد شگفتي او بخش ديگر آيه، إنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ قَالُوا أتَعْجَبِينَ مِنْ أمْرِ اللهِ است. بدين ترتيب ميتوان چنين استدلال كرد كه نظم زباني اين آيات متفاوت از نظم زماني آنهاست.
ترتيب زباني: خنديدن ساره ـ بشارت فرزند از سوي فرشتگان ـ اشهار تعجب وي.
ترتيب زماني: بشارت فرزند از سوي فرشتگان ـ خنديدن ساره از سر شگفتي ـ اظهار تعجب وي.
قرآن پژوهان به بررسي جنبههاي مختلف زبان قرآن كه در درك و فهم كلام الهي موثر است، پرداختهاند. اما بايد اذعان داشت آنها در صدد تبيين اصول و روش ترجمة قرآن نبودهاند. اگر ترجمة متون را شامل دو فرآيند درك متن در زبان اصلي ـ مرحلة خواندن متن[17] ـ و فرآيند برگرداندن متن به زبان مقصد ـ مرحلة نگارش متن[18] ـ تصور كنيم، اين پرسشها مطرح ميشود: اگر زباني از ساز و كار تقدم و تأخر استفاده نمايد (چه به عنوان پديدهاي طبيعي در يك زبان و چه به عنوان صنعتي ادبي) و زبان ديگر فاقد اين ساز و كار باشد، وظيفة مترجم چيست؟ در چنين صورتي مترجم قرآن چه راهكاري را بايد در پيش بگيرد؟ آيا برگردان متن قرآن بر اساس نظم زباني آن و بدون در نظر گرفتن نظم زماني و تفاوت ساختار زبانها ميتواند مترجم را در انتقال كلام وحي به زبان ديگر و دستيابي به هدف از ترجمة قرآن كه همانا آشنايي غير عرب زبانان با مفهوم و پيام كلام الهي است، ياري نمايد؟
جاي بسي تأسف است كه تاكنون مسلمانان توجه لازم را به روشهاي ترجمة متون اسلامي به خصوص قرآن مبذول نداشتهاند. مبلّغان مسيحي با عنايت به اهميت برگردان متون كتاب مقدس در امر تبليغ و تجربياتي كه در راه اشاعة مسحيت به دورترين نقاط عالم كسب كرده بودند، تلاش فراواني در تبيين مشكلات ترجمه، تنگناها و راهكارهاي برطرف سازي آنها نموده و از مباحث نظري ترجمه شناسي و زبان شناسي به طور عملي در ترجمة متون ديني سود بردهاند. شايد بتوان گفت، آنها در تبليغ دين خود از مسلمانان بهتر عمل كردهاند. از جملة كساني كه به شيوة برگردان متون كتاب مقدس پرداختهاند ميتوان از بيكمن و كالو نام برد. مقولة نظم زباني و زماني و تأثير آنها در ترجمة كتاب مقدس نيز از جملة مواردي است كه اين دو مورد توجه قرار دادهاند. آنها نمونههايي از برگردانهاي كتاب مقدس را ذكر ميكنند كه در نتيجة بيتوجهي مترجم به تقدم و تأخر زماني در ترجمه، پيشفرضهاي[19] ديگري در ذهن خوانندگان شكل ميگيرد. براي روشن شدن موضوع دو نمونه از آنها ذكر ميشود:
Mark 6:17-18
For Herod himself had sent forth and laid hold upon John, and bound him in prison for Herodias’ sake, his brother Philip’s wife: For he had married her. For John had said unto Herod, It is not lawful for thee to have thy brother’s wife.
زيرا هيروديس فرستادة يحيي را گرفتار نموده او را در زندان بست به خاطر هيروديا زن برادر او فيليپس كه او را در نكاح خود در آورده بود. از آن جهت كه يحيي به هيروديس گفته بود نگاه داشتن زن برادرت بر تو روا نيست (كتاب مقدس، ص 63).
ترتيب زباني اين آيات عبارت است از:
1. هيروديس فرستادة يحيي را دستگير و او را زنداني نمود.
2. هيروديس اين كار را به خاطر هيروديا انجام داد.
3. هيروديا همسر فيليپس بود.
4. هيردوديس با هيروديا ازدواج كرد.
5. يحيي او را سرزنش كرد.
اما اگر حوادث بر اساس نظم زماني ارائه شوند ترتيب قرار گرفتن جملات 3، 4، 5، 2 و 1 خواهد شد. بيكمن و كالو (ص 223) بر اين باورند، اگر در برگردان اين آيه مترجم مقولة نظم زباني و زماني را از نظر دور بدارد در بعضي زبانها اين معناي نادرست را به خوانندگان زبان مقصد القا ميكند كه يحيي روابط نامشروعي با همسر هيروديس و يا با همسر فيليپس داشته است. مثال دوم:
Acts 8: 1-2
And Saul was consenting unto his death. And at that time there was a great persecution against the which was in Jerusalem; and they were all scattered abroad throughout the regions of Judaea nad Samaria, except the apostles.
And devout men carried Stephen to his burial, and made great lamentation over him. (The Holy Bible, KIV. 1976: 830)
و سولس در قتل او راضي ميبود و در آن وقت جفاي شديد بر كليساي اورشليم عارض گرديد به حدّي كه همه جز رسولان به نواحي يهوديه و سامره پراكنده شدند * و مردان صالح استيفان را دفن كرده براي وي ماتم عظيمي بر پا داشتند (كتاب مقدس، ص 200).
كاملاً مشهود است كه جملة اول از آية يكم و بقية آية دوم به يكديگر مربوط و در مورد شهادت استيفان است. در حالي كه تتمة آيه اول موضوع جديدي را مطرح ميكند و در مورد جفا بر كليساي اورشليم است. بنا به ادعاي بيكمن و كالو مترجمان كتاب مقدس در ترجمه به زبان مكزيكي ناگزير به تغيير ترتيب زباني اين آيات هستند.
بررسي نظم زباني و نظم زماني در آيات قرآن
آياتي كه درك درست آنها منوط به در نظر گرفتن نظم زباني و زماني است در قرآن فراوان است. به منظور نشان دادن اهميت تقدم و تأخر در برگردان قرآن به زبانهاي ديگر به ذكر چند مورد ميپردازيم. شريف مرتضي (غرر الفوائد و درر القلائد، 1/2ـ4) در تبيين آية شريفة:
1. وَ إذَا أرَدْنَا أنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً (الإسراء/16)
چهار احتمال را ذكر ميكند. وجه چهارم آن حمل آيه بر تقديم و تأخير است كه خلاصة آن چنين است: “وقتي مترفين قريهاي را امر به بندگي كنيم و آنان عصيان نموده و مستحق عذاب الهي گرداند، آن موقع ارادة نابودي آنان را ميكنيم.”
اكنون نمونههايي از ترجمهها و تفسيرها از اين آيه ارائه ميشود:
فولادوند: و چون بخواهيم شهري را هلاك كنيم، خوشگذارانانش را وا ميداريم تا در آن به انحراف (و فساد) بپردازند، و در نتيجه عذاب بر آن (شهر) لازم گردد، پس آن را (يكسره) زير و رو كنيم.
آيتي: چون بخواهيم قريهاي را هلاك كنيم خداوندان نعمتش را بيفزاييم، تا در آن تبهكاري كنند، آن گاه عذاب بر آنها واجب گردد و آن را در هم فرو كوبيم.
خرمشاهي: و چون خواهيم شهري را نابود كنيم، ناز پروردگان آن را فرمان (و ميدان) دهيم، و سرانجام در آن نافرماني كنند و سزاوار حكم (عذاب) شوند، آن گاه به كلي نابودشان كنيم.
«امرنا» به هر معنا كه باشد: “افزودن”، “فرمان و ميدان دادن”، “به امارت رساندن” و … ، عقلاً امكان ندارد كه خداوند پيش از ارتكاب معصيت، ارادة عذاب كند. زيرا زماني كه گناهي صورت نگرفته باشد، عقوبت و ارادة آن نيز روا نيست. جالب توجه است كه علاوه بر شريف مرتضي، برخي ديگر از مفسران از جمله صاحبان تفسير اثني عشري، روض الجنان و روح الجنان، و تفسير بلاغي به اين نكات دقت داشته و مقولة تقدم و تأخر را، در كنار احتمالات ديگر، از نظر دور نداشتهاند.
تفسير بلاغي: و چون شهري را خواستيم كه هلاك كنيم (اين اهلاك ما بعد از اين بود كه) امر داديم رؤسا و ثروتمندان شهر را (به ايمان و پيروي پيامبران) پس نافرماني كردند در شهر، در نتيجه وعدة عذاب بر شهر ثابت شد، پس آن شهر را از بنياد بركنديم بركندني كامل. (4/64)
شريف مرتضي براي اثبات درستي برداشت خود به شواهد ديگري از آيات قرآن يعني آيات شريفة مائده/6 و نساء/102 استناد ميكند. اكنون به بررسي آية ششم سورة مائده ميپردازيم:
2. يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إذَا قُمْتُمْ إلَي الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أيْدِيَكُمْ إلَي الْمَرَافِقِ.
آيتي: اي كساني كه ايمان آوردهايد، چون به نماز برخاستيد، صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد …
مكارم شيرازي: اي كساني كه ايمان آوردهايد هنگامي كه به نماز ميايستيد، صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد …
پورجوادي: اي مؤمنان آن گاه كه براي نماز قيام ميكنيد صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد …
از نظر شريف مرتضي و آنچه سنت مسلمانان است، واجب است وضو گرفتن قبل از ايستادن به نماز صورت گيرد. لذا تقدم وضو گرفتن بر خواندن نماز ميبايد به گونهاي خود را در ترجمة آيه نشان دهد. در ترجمة تفسير مجمع البيان (6/216) در خصوص اين آيه ميخوانيم: “در اين جا مقصود اين است كه هرگاه ارادة نماز كرديد و بر طهارت نيستيد لكن «اراده» را ذكر نكرده است زيرا كلام بر آن دلالت دارد.”
فولادوند: اي كساني كه ايمان آوردهايد، چون به (عزم) نماز برخيزيد، صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد …
3. فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ يَحْيَي وَ أصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ (الأنبياء/90)
آيتي: دعايش را مستجاب كرديم و به او يحيي را بخشيديم و زنش را برايش شايسته گردانيديم.
فولادوند: پس (دعاي) او را اجابت نموديم، و يحيي را بدو بخشيديم و همسرش را براي او شايسته (و آماده حمل) كرديم.
خرمشاهي: آن گاه دعاي او را اجابت كرديم، به او يحيي را بخشيديم و همسرش را براي او شايسته گردانديم.
مكارم شيرازي: ما هم دعاي او را پذيرفتيم، و يحيي را به او بخشيديم، و همسرش را (كه نازا بود) برايش آماده (بارداري) كرديم.
كاويان پور: ما درخواست او را پذيرفتيم و يحيي را به او بخشيديم، همسرش را كه نازا بود به صلاح آورديم.
تفسير آسان: بعداً ما دعاي او را به اجابت رسانديم، و حضرت يحيي را به او عطا كرديم. و همسرش را برايش اصلاح و مطيع نموديم. (12/344)
تفسير ابو الفتوح رازي: «فاستجبنا له»، ما او را اجابت كرديم. «و وهبنا يحيي»، و او را يحيي كه فرزند او بود بداديم. «و اصلحنا زوجه»، و جفت او را براي او به اصلاح باز آورديم. يعني پس از آن كه عقيم بود و صلاحيت ولادت نداشت، او را به حال ولادت برديم تا زاينده شد و صالح شد ولادت را، اين قول بيشتر مفسران است. و بعضي ديگر گفتند: مراد آن است كه، آن زن بد خوي بود، خداي تعالي او را خوش خوي كرد. (13/287)
همان گونه كه مشاهده ميشود، دو برداشت متفاوت از جمله «وَ أصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ» ارائه شده است: 1. شايسته گرداندن و اصلاح و مطيع نمودن همسر زكريا 2. آمادة بارداري ساختن همسر زكريا كه زني نازا بوده است. برداشت اول با توجه به بخش بعدي آيه إنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعْونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَ يَدْعُونَنَا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ نميتواند برداشت درستي باشد. در مورد برداشت دوم، علامه طباطبايي (14/446) نويسند:
“ظاهر كلام ميرساند كه منظور از اصلاح همسرش اين باشد كه او را شايسته براي فرزنددار شدن كرده بعد از آن كه مدتها اين شايستگي را نداشت و زني عقيم و نازا بود. همچنان كه خودش در دعايش به اين نكته تصريح كرده و گفته بود: وَ كَانَتْ امْرَأتِي عَاقِراً”
لذا، بر خلاف ترجمههاي مذكور، از آن جا كه آمادگي براي فرزنددار شدن ميبايست قبل از اعطاي فرزند از جانب خداوند صورت گرفته باشد نميتوان مقولة تقدم و تأخر را از نظر دور داشت. در اين خصوص برگردان زير قابل توجه است:
تفسير كشف الحقايق: پس دعاي زكريا را قبول نموديم و بعد از آن كه وقت زاييدن عيالش منقضي شده بود و جفت او را زاينده گردانديم يحيي را به او بخشيديم. (2/257)
البته در برگردان اين آيه ميتوان تقدم و تأخر زماني را با استفاده از ساختارهاي مناسب دستوري بدون تغيير اجزاء آيه نيز نشان داد. مانند نمونة زير:
پس دعاي او را اجابت نموديم و يحيي را به او بخشيديم پس از آن كه همسرش را آمادة بارداري نموديم.
4. وَيَسْألُونَكَ عَنْ الْمَحِيضِ قلْ هُوَ أذًي فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّي يَطْهُرْنَ (البقره/222)
مجتبوي: تو را از حيض ميپرسند، بگو آن رنج و آزاري است. پس در حال حيض از (آميزش با) زنان كناره گيريد و به آنان نزديك نشويد تا پاك شوند.
خرمشاهي: و از تو دربارة حيض ميپرسند، بگو آن ماية رنج است، پس در مدت حيض از زنان كناره بگيريد و با آنان نزديكي نكنيد تا پاك شوند.
مكارم شيرازي: و از تو دربارة خون حيض سؤال ميكنند، بگو: چيز زيان بار و آلودهاي است، از اين رو در حالت قاعدگي، از زنان كناره گيري كنيد و با آنها نزديكي ننماييد، تا پاك شوند.
آيتي: تو را از حيض زنان ميپرسند. بگو: حيض رنجي است، پس در ايام حيض از زنان دوري گزينيد و به آنها نزديك مشويد تا پاك گردند.
فولادوند: از تو دربارة عادت ماهانه (زنان) ميپرسند، بگو: آن رنجي است. پس هنگام عادت ماهانه، از (آميزش با) زنان كناره گيري كنيد، به آنها نزديك نشويد تا پاك شوند.
تفسير ابو الفتوح: و ميپرسند تو را از عذر زنان، بگو كه آن رنج است. دور شويد از زنان در عذر و پيرامن ايشان مشويد تا پاك شوند. (2/228)
همان گونه كه از ترجمههاي فوق به دست ميآيد، مترجمان «هُوَ أذًي» را به «الْمَحِيضِ» ارجاع داده و فرآيند طبيعي حائض شدن را ماية رنج، زيان بار و آلوده تصور كردهاند. حال آن كه اين فرآيند طبيعي در وجود زنان موجب پاك شدن رحم و آمادهسازي آن براي حامله شدن و در صورت وجود جنين موجب تغذية آن، و در زمان به دنيا آمدن نوزاد مادة اصلي را براي ساختن شير فراهم ميسازد. امروزه نيز پزشكان بر اين باورند كه از طريق هورمونْ درماني و طولانيتر كردن دوران قاعدگي در زناني كه به سن يائسگي رسيدهاند ميتوان از بيماري پوكي استخوان زودرس در زنان جلوگيري نمود. مؤلفان تفسير نمونه (2/91) در تبيين اين آيه مينويسند: اي پيغمبر از تو دربارة حيض و احكام آن سؤال ميكنند. در پاسخ آن بگو “هو أذي”: “آن چيز زيانآور و ناپاكي است.” حقيقت اين جمله فلسفة حكم اجتناب از آميزش جنسي با زنان را در حالت قاعدگي كه در جملة بعد آمده است بيان ميكند، زيرا آميزش جنسي با زنان در چنين حالتي نفرتآور است و زيانهاي بسيار به بار ميآورد كه طب امروز نيز آن را اثبات كرده است، از جمله احتمال عقيم شدن مرد و زن، و ايجاد يك محيط مناسب براي پرورش ميكرب بيماريهاي آميزشي …”
از ديدگاه آنان اين آيه در صدد بيان فلسفة حكمي است كه در بخش بعدي آيه آمده است و آن زيان بار بودن آميزش جنسي در دوران حيض براي مرد و زن است. شايد بتوان با استفاده از قاعدة تقدم و تأخر و يا نظم زباني و نظم زماني آيه فوق را به صورت زير ترجمه كرد:
از تو دربارة حيض و احكام آن ميپرسند. به آنان بگو از مجامعت با زنان خود در اين دوران خودداري كنيد، زيرا اين عمل زيان بار است.
بدين ترتيب، زيان بار بودن به عملي نسبت داده ميشود كه نظام اين فرآيند طبيعي را مختل ميسازد.
5. وَ اللهُ أخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ و الْأبْصَارَ وَ الْأفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (النحل/78)
آيتي: خدا شما را از بطن مادرانتان بيرون آورد و هيچ نميدانستيد. و برايتان چشم و گوش و دل بيافريد شايد سپاس گوييد.
تفسير ابو الفتوح رازي: «و جعل لكم السمع …» و شما را گوش و چشم و دل بيافريد كه آلت بينايي و شنوايي و دانايي است تا همانا شاكر شوي و شكر اين نعمت بگزاري. و “جعل” به معني خلق است در اين آيت، متعدي به يك مفعول. (12/74)
اگر در اين آيه، “جعل” به معناي آفريدن باشد اين سؤال پيش ميآيد كه آيا انسانها اول به دنيا ميآيند و سپس صاحب گوش و چشم و قلب ميشوند؟ در تفسير آسان (9/253) چنين ميخوانيم: “اين مسأله واضح و روشن است كه نوزاد قبل از اين كه از شكم مادر خارج شود داراي گوش و چشم و قلب ميباشد. ولي قبل از خروج از آنها استفاده نميكند. اما هنگامي كه خارج ميشود تدريجاً از آنها استفاده ميكند … و شايد سبب اين كه در اين آيه اين سه عضو ياد شده را بعد از مرحلة خروج از شكم مادر به بشر خاطر نشان ميكند همين باشد كه نوزاد تدريجاً از آنها بهرهمند ميشود.”
اما امروزه دانشمندان با انجام آزمايشهاي متعدد و با استفاده از لوازم پيشرفته دريافتهاند كه حس شنوايي جنين انسان حتي در شكم مادر فعال است. لذا نميتوان اين نكته را قبول كرد كه نوزاد به تدريج از حواس خود بهرهمند ميشود. اما شايد بتوان با استفاده از تقدم و تأخر به برگردان قابل قبولي از اين آيه دست يابيم، مانند ترجمه زير:
خرمشاهي: و خداوند (است) كه شما را از شكمهاي مادرانتان، در حالي كه هيچ نميدانستيد، بيرون آورد. و (از پيش) براي شما گوش و چشم و قلب آفريد، باشد كه سپاس گزاريد.
6. قَالَ إنِّي عَبْدُاللهِ آتَانِي الْكِتَابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّاً (مريم/30)
آيتي: كودك گفت: من بنده خدايم، به من كتاب داده و مرا پيامبر گردانيده است.
فولادوند: (كودك) گفت: منم بنده خدا، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است.
تفسير ابو الفتوح: گفت: من بنده خدايم، آمد به من كتاب و كرد مرا پيغامبري. (13/55)
در اين آيه علي رغم نظم زباني. به نظر ميرسد كه اول كسي را به مقام نبوت مبعوث ميكنند و بعد به او كتاب آسماني ميدهند. اين نكته از ديد فيض الاسلام دور نمانده است:
ترجمة فيض الاسلام: عيسي (به سخن آمده) گفت: من بنده خدايم كه او مرا كتاب (انجيل) داده و پيغمبر گردانيده (پس از اين مرا به پيغمبري بر ميانگيزد و كتاب انجيل را برايم ميفرستد).
در بخشهاي قبلي اين مقاله در مورد گريز به گذشته و گريز به آينده به عنوان شيوههاي ادبي ياد كرديم كه در آنها نظم زباني و نظم زماني بر يكديگر منطبق نيستند. در قرآن كريم آياتي كه در آنها از اين دو صنعت ادبي استفاده شده باشد، كم نيست. اما با توجه به اين كه معمولاً اگر مترجم دقت لازم را مبذول كند نبايد با مشكل خاصي مواجه شود، تنها به ذكر يك نمونه از هر كدام اكتفا ميكنيم:
إلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللهُ إذْ أخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا (التوبه/40)
آيتي: اگر ياريش نكنيد، آن گاه كه كافران بيرونش كردند، خدا ياريش كرد.
مكارم شيرازي: اگر او را ياري نكنيد، خداوند او را ياري كرد، (و در مشكلترين ساعات او را تنها نگذاشت) آن هنگام كه كافران او را از (مكه) بيرون كردند.
خرمشاهي: اگر او (پيامبر) را ياري ندهيد، (بدانيد كه) خداوند او را هنگامي كه كافران آوارهاش ساختند، ياري داد.
در اين آية شريفه، به رويدادي كه از لحاظ زماني بسيار پيشتر از غزوة تبوك اتفاق افتاده است اشاره ميكند؛ و آن ياري پيامبر و نجات جان او در برابر كفار مكه است. آنچه در برگردان اين آية شريفه مهم است، انتقال معناي تلويحي موجود در آيه است كه بحث در مورد آن مجال ديگري را ميطلبد.
إنَّ الَّذِين يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ ألْسسِنَتُهُمْ وَ أيْدِيهِمْ وَ أرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أنَّ اللهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ (النور/23ـ25)
در آيات شريفه 24 ـ 25 ، به ويژگيهاي رويدادي اشاره ميشود كه در قيامت اتفاق ميافتد. البته فضاي كلي آيات بيانگر اين است و اين تغيير در نظم زماني آيات براي مترجم و خواننده مشكل ساز نيست.
كاويان پور: كساني كه به زنان نجيب و با ايمان كه از هر عمل قبيح به دور هستند، تهمت ناروا و نسبت زنا بدهند، در دنيا و آخرت لعنت ميشوند و عذابي بزرگ در انتظار آنهاست. روزي كه زبان و دست و پاي آنان به آنچه انجام ميدادند گواهي دهند. در آن روز خدا افترا گويان را به سزاي اعمالشان ميرساند و آنان متوجه ميشوند كه خدا حقيقتي آشكار است.
فولادوند: بيگمان، كساني كه به زنان پاكدامن بيخبر (از همه جا) و با ايمان نسبت زنا ميدهند، در دنيا و آخرت لعنت شدهاند، و براي آنها عذابي سخت خواهد بود. در روزي كه زبان و دستها و پاهايشان، بر ضد آنان براي آنچه انجام ميدادند، شهادت ميدهند. آن روز خدا جزاي شايسته آنان را به طور كامل ميدهد و خواهند دانست كه خدا همان حقيقت آشكار است.
همان گونه كه در بررسي ترجمهها و تفسيرهاي قرآن مشاهده شد مقولة نظم زباني، نظم زماني، و نظم منطقي يا به تعبير قرآن شناسان تقدم و تأخر تأثير به سزايي در برگردان قرآن دارد. لذا چنانچه دست اندر كاران ترجمه و تفسير قرآن بدون در نظر گرفتن اين وجه از زبان قرآن تنها با عنايت به نظم زباني به برگردان متن بعضي از آيات قرآني بپردازند نخواهند توانست پيام وحي را به درستي منتقل سازند. شايد بتوان گفت علاوه بر ساز و كارهايي كه براي فهم قرآن لازم است، و از آن جمله آشنايي كامل با زبان قرآن، هر مترجم و مفسر قرآن قبل از دست يازيدن به ترجمه و تفسير نياز به آشنايي با ساز و كار زبان مقصد، مباحث ترجمه شناسي و زبان شناسي هم دارد.
* ـ تاريخ وصول: 18/2/82 ؛ تاريخ تصويب نهايي: 30/7/82 .
[1]. Linguistic order.
[2]. Chronological order.
[3]. Logical order.
[4]. Van Dijk.
[5]. Pragmatics.
[6]. Starren.
[7]. The Principle of Natural order.
[8]. Smithe.
[9]. Levelt.
[10]. Brown and Yule.
[11]. Implicature.
[12]. Dusak.
[13]. Filatova and Hovy.
[14]. Beekman and Callaw.
[15]. Flashback.
[16]. Flashforward.
[17]. Encoding.
[18]. Decoding.
[19]. Presupposition
1. ـ Available at: http: //www.isi.edu/naturallanguage/projects/webclopedia /pups/ 01timestamping. pdf
2. ـ Available at: http://www.marges-linguistiques.com-13250 saint-Chamas (France)
3. ـ Beekman, J. and Callaw, J. (1974) Translating the Word of God. London: Zondervan Publishing House.
4. ـ Brown, G. and Yule, G. (1983) Discourse Analysis. Cambridge University Press.
5. ـ Filatova, E. and Hovy, E.(2001) Assigning Time-Stamps to Event Clauses. In Proceedings of the 2001 ACL Workshop on Temporal And Spatial Information Processing. Toulose, France pp. 88-95.
6. ـ Smith, S. C. (2003) Modes of Discourse. Cambridge: Cambridge University Press.
7. ـ Starren, Marianne. (2003) How Temporal Coherence pushes the Development of Grammatical Aspect in French L2. In Marges Linguistics-Numero 5. PP. 56-75.
8. ـ The Holy Bible, Authorized (King James) Version. (1976). The Gideons International.
9. ـ Van Dijk, A. T. (1977) Text and Context. New york: Longman.
10. ـ الحسيني الموسوي، محمد كريم؛ كشف الحقايق عن نكت الآيات و الدقايق، تهران، حاج عبدالمجيد ـ صادق نويري، 1396ق.
11. ـ السيوطي، جلال الدين عبدالرحمن؛ الاتقان في علوم القرآن، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، منشورات الشريف الرضي ـ زاهدي 1369.
12. ـ الموسوي العلوي، شريف المرتضي؛ غرر الفوائد و درر القلائد (امالي المرتضي)، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار الكتب العربي، 1967م.
13. ـ النيسابوري، حسين؛ روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن (تفسير ابو الفتوح)، به كوشش محمد جعفر ياحقي و محمد مهدي ناصح، مشهد، بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي، 1366 ـ 1374.
14. ـ الهي قمشهاي، مهدي؛ ترجمة القرآن الكريم، تهران، بنياد نشر قرآن و انتشارات اميركبير، 1367.
15. ـ آيتي، عبدالمحمد؛ ترجمة قرآن مجيد، تهران، انتشارات سروش، 1374.
16. ـ بلاغي، سيد عبدالحجت؛ حجة التفاسير و بلاغ الاكسير (تفسير بلاغي)، قم، حكمت، 1345.
17. ـ خرمشاهي، بهاءالدين؛ ترجمة قرآن كريم، تهران، انتشارات نيلوفر ـ جامي، 1375.
18. ـ طباطبايي، محمد حسين؛ الميزان، ترجمة محمدباقر موسوي همداني، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363.
19. ـ طبرسي، ابو علي؛ تفسير مجمع البيان، مترجمان محمد مفتح، رسولي محلاتي و ديگران، تهران، انتشارات فراهاني، 1350 ـ 1360.
20. ـ فولادوند، محمد مهدي؛ ترجمة قرآن مجيد، قم، دار القرآن الكريم و دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، 1373.
21. ـ فيض الاسلام؛ ترجمة قرآن عظيم، بيجا، بيتا.
22. ـ كاويان پور، احمد؛ ترجمة قرآن مجيد، تهران، انتشارات اقبال، 1367.
23. ـ كتاب مقدس، دار السلطنه لندن، 1914م.
24. ـ مجتبوي، سيد جلال الدين؛ ترجمة القرآن الحكيم، تهران، انتشارات حكمت، 1371.
25. ـ محدث دهلوي، شاه ولي الله؛ ترجمة القرآن الحكيم، پيشاور، نوراني كتابخانه.
26. ـ مكارم شيرازي، ناصر و ديگران؛ تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1356.
27. ـ مكارم شيرازي، ناصر؛ ترجمة قرآن كريم، قم، دار القرآن كريم و دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامي، 1373.
28. ـ نجفي، محمد جواد؛ تفسير آسان (منتخب از تفاسير معتبر)، تهران، كتابفروشي اسلاميه، 1363.